صید حرم

From the Book:
Şarî Diɫ
By:
Kamel Emami (1903-1989)
 1 minutes  1033 views
من بیچاره بر گرد رخ جانانه می‌گردم
به عشق سوختن او شمع و من پروانه می‌گردم
به یاد چشم مستش شیشه‌ی دل پر ز می کردم
به تیر غمزه بشکست و در میخانه می‌گردم
ندانم من چه هستم کیستم، چون زیستم با غم
چنان سرگرم درد دل شدم، دیوانه می‌گردم
نه مستم من، نه مدهوشم، عجب بی‌فکر و بی‌هوشم
که سر از پای نشناسم، همی مستانه می‌گردم
سر زلفش بود چوگان، سر من گوی میدانش
ببین مردانه در میدان، چه سرسختانه می‌گردم
برای من ز هجر دوست دنیا گشت ویرانه
چو بومم ز آنکه روز و شب پی ویرانه می‌گردم
«امامیPen name» را بکشت و گفتمش: صید حرم هستم
بگفتا: من پی صید حرم در خانه می‌گردم