کاش...
Li pirtûka:
            Wenewşe
        Berhema:
                MiḧemedSedîq Meḧmûdî (1937-1990)
        
             1 Xulek
             899 Dîtin
        
        
    
                کاش روزی
روزگاری
لحظهای
یک دم
چون نسیمی میخزیدی در دل آغوش تبدارم
و آرزوی تشنهام
از جام خندان لبان تو شراب ناب مینوشید
وین بلورین پیکرت
از حریر نرم لغزان نگاهم
جامه میپوشید.
			
            
        روزگاری
لحظهای
یک دم
چون نسیمی میخزیدی در دل آغوش تبدارم
و آرزوی تشنهام
از جام خندان لبان تو شراب ناب مینوشید
وین بلورین پیکرت
از حریر نرم لغزان نگاهم
جامه میپوشید.