کاش...
Li pirtûka:
Wenewşe
Berhema:
MiḧemedSedîq Meḧmûdî (1937-1990)
1 Xulek
445 Dîtin
کاش روزی
روزگاری
لحظهای
یک دم
چون نسیمی میخزیدی در دل آغوش تبدارم
و آرزوی تشنهام
از جام خندان لبان تو شراب ناب مینوشید
وین بلورین پیکرت
از حریر نرم لغزان نگاهم
جامه میپوشید.
روزگاری
لحظهای
یک دم
چون نسیمی میخزیدی در دل آغوش تبدارم
و آرزوی تشنهام
از جام خندان لبان تو شراب ناب مینوشید
وین بلورین پیکرت
از حریر نرم لغزان نگاهم
جامه میپوشید.