مرا تحیر از آن زلف و روی و نرگس مست است

Li pirtûka:
Diwan-e Wefayî
Berhema:
Wefayî (1844-1902)
 1 Xulek  442 Dîtin
مرا تحیر از آن زلف و روی و نرگس مست است
دو شب، دو روز، دو نرگس، به شاخ گل که شنیده؟
چرا ز تاب جمالت عرق گرفته عذارت؟
که روز روشن و بر برگ لاله ژاله چکیده
ز غیرت لب و روی تو کیست ناشده رسوا
شکر به آب نگشته است گل قبا ندریده
شهید زلف توام بوسه‌ای ببخش از آن لب
که میل شربت تریاک کرده مار گزیده
هوا عبیر فشان است و باد غالیه بار است
مگر به طرّه‌ی جانان نسیم صبح وزیده
ز جان هر دو جهان گلبنی به ناز سرشتند
در او ز عکس جلال و جمال نور دمیده
شکفت گل به در آورد و صد بهشت برین شد
تو آن درخت گلی نورسیده و نور دو دیده
چه غم به کوی تو گرد سر تو گشته «وفاییNasnava edebî»
که عندلیب بهشتی به شاخ سدره پریده