در ازل سنبل گیسوی تو را شانه زدند
Li pirtûka:
Diwan-e Wefayî
Berhema:
Wefayî (1844-1902)
1 Xulek
591 Dîtin
در ازل سنبل گیسوی تو را شانه زدند
رقم شیفتگی بر من دیوانه زدند
من از آن روز خرابم که به خلوتگه حسن
سرمهی ناز بر آن نرگس مستانه زدند
قبلهی راهب صد ساله شد از معجزهات
شکل ابروی تو چون بر در میخانه زدند
غمزه آرام مرا در سیه زلف ربود
کاروان را به شب آن نرگس مستانه زدند
آب شمع رخ تو زلف شب آراست ولی
آتشی بود که در هستی پروانه زدند
خاک شو گر طلب پرتو انوار کنی
جالب آن است که این فیض به ویرانه زدند
زاهد از باده کشی منع «وفاییNasnava edebî» چه کنی؟
کز ازل آب و گلش بر در میخانه زدند