نامهی آوات به حقیقی
From the Book:
Şarî Diɫ
By:
Kamel Emami (1903-1989)
1 minutes
885 views
دیری است که از دوست پیامی نرسیده
گویی که ز حالم خبری را نشنیده
در آتش هجر تو همی سوزم و گریم
بی تو دل افسردهی من زهر چشیده
زان روز میان من و تو فاصله افتاد
غم در رگ و پوی من بیچاره خزیده
بیرون نرود از دل زارم غم هجرت
عمری است دلم بار فراق تو کشیده
هر کس که به لطف و کرمت انس گرفته
از جملهی ابنای جهان، مهر بریده
پیری نبود باعث خم گشتن قدم
از بار غم توست چنین زار خمیده
مستوجب لطف است دل زار «امامیPen name»
دیوانه شد از حسرت تو، جامه دریده