در وفات محمدخان بداقی «حهمهخان»
From the Book:
Şarî Diɫ
By:
Kamel Emami (1903-1989)
1 minutes
595 views
در فصل بهار کی خزان است؟
کی موسم ناله و فغان است
ناقوس اجل زند نوایی
دم زد ز وفات آشنایی
ناکام و جوان، عزیز یاران
چون لالهی فصل نوبهاران
آن کیست، محمد بداقی
رحمت کندش خدای باقی
دنیا نبود مجال آنان
رفتند یکی یکی جوانان
الله معكArabic برادر من
قربان و تصدقت سر من
آن سر که نه در ره حبیب است
یک کاسهی پوچ و بینصیب است
یاران تو در فغان و زاری
محروم ز موسم بهاری
تو رفتی به دار جاودانی
ما مانده در دیار فانی
ای خاک سیه! عزیز دلهاست
آن کس که تو بردی زیب گلهاست
رونق نبود اگر گلستان
زینت بگرفت مقبرستان
زین پس من و یاد یار باقی
آن یار، محمد بداقی