ز سنگ عشق مهرویان شکسته دست ادراکم
From the Book:
Diwan-e Safi
By:
Safi Hirani (1873-1942)
1 minutes
357 views
ز سنگ عشق مهرویان شکسته دست ادراکم
وگرنه بسته بازوی خرد زان چرخ افلاکم
به خشک آورده می باغ جهان از دود آه دل
به دایم گر نرفتی جوی آب چشم نمناکم
نباید از هوا عیبم به رسوایی کنند زیرا
به عشق آمیخت استاد ازل هر ذرّهٔ خاکم
مگو منعم متاع می ندارد عاشق مفلس
هزاران تحفهٔ غم باشد اندر سینهٔ چاکم
اگر آن شاه خوبان سایهای بر من بیندازد
نشاید گر بود از شورش هر دو جهان باکم
شکار خوبرویان صید جان و دل بود هر دم
از آن هر لحظه نخچیر دل اندر قید فتراکم
اگرچه تاخت بر من لشکر جرم و خطا صافیPen name
نه غم چون چاکر درگاه آل شاه لولاکم