دیشب ز وقت نیمه شب
From the Book:
Sirwey Berbeyan
By:
Qani (1898-1965)
1 minutes
601 views
دیشب ز وقت نیمه شب آمد به نزدم یک عذب
شيرين جمال خوش لقب شیرن تر از شیر و رطب
بگفتمش اصلاً غم .............................Missing
سنگین دلی چون کهربا، دل کاه وار کردش جذب
آویخت دست از گردنم، بربود خواب و خوردنم
کردم حاظر مردنم، از شوق جان آمد به لب
شاه زمین، شمس زمن، بوسیدمش پی پی دهن
گشتیم در يک پيرهن، من بزم خود او در عتب
پیچیدیم از یکدیگری، من چون حبش او چون پری
میکرد ناز دلبری، گه عشوه گه گاهی غضب
چند بوسه ای کردم از او، کام دلم خوردم از او
فی العاقبت بردم از او، چون کوره ای نار و حطب
بیدار گشتم زین رقود، دیدم که یارم بی وجود
دانستم این را خواب بود، لرزیدم و کردیم تب
گل بر سر خود کردمی، دل در پیش بفشردمی
بسی غصه ها خوردمی، مردیم در رنج و تعب
قانعPen name مخور بسیار غم، باشی روزی اندر خرم
یارت کند بر تو کرم لطفی که تو مانی عجب