بیداد
From the Book:
Wenewşe
By:
Muhammad-Seddiq Mahmudi (1937-1990)
1 minutes
702 views
در خزان وحشت هجران یار
باز روئیدست چشم انتظار
از بر ما رفت سیمین پیکری
در پیش افتاد شعرم چون غبار
بستر از خاکستر اندوه کرد
این دل دیوانهام » دیوانهوار
داغ عشقش در درون سینه شد
لالهگون ما را نشان افثخار
دامن مهتاب مهرآمیز را
میکنم با یاد او گوهرنثار
یاد او گلبوتهی سبز امید
در پس بڵیداد این شبهای تار
غنچهی دل نشکفد جایی مگر
با نسیم آن دو زلف تابدار
با خیالش خاطرم خرم بود
ان چنان کز رشک شد گلزار» زار
نازم این جادوی مستی خیز را
فارغم کرده ز رنج روزگار
تا دمی در پیکر سرد خزان
زير پایش بوسهها مالد بهار
شور عشفت را به شعر آميختم
هست ما را شور و شعری یادگار