خیمه بر صحرای دل زد عشق فتنه انگیز را
From the Book:
Dîwanî ’Asî
By:
Mulla Mustafa Asi (1885-1975)
1 minutes
738 views
خیمە بر صحرای دل زد عشق فتنە انگیز را
برد متاع عقل و هوش و ذوق عزت خیز را
حبس چاە غبغبش شد سیرتی پر مایە ام
قید زنجیر دو زلفش صورت گل ریز را
طوق در گردن چو قمری کوکوم از دیر عشق
صید دام زلف یارست زاهدی شب خیز را
ناگهان باران عشقش آتش صبرم گداخت
جوی اشکم شد روان از دیدە خون ریز را
دوش بر بازوی عقلم قید زلفینش زنید
چون چشیدم از شرابش جرعە لب ریز را
دووش بر بازوی عقلم قید زلفینش زنید
چون چشیدم از شرابش جرعە لب ریز را
ملک هوشم بی سپاە خسرو عشقش گرفت
در زنخدان چو چاهش آە حسرت خیز را
سرچو مجنون خاک کردم در رە لیلا مدام
دل چو پروانە حریق شمع شعلە انگیز را
ملک ایران و عرب را شد اسیر حسن او
بوسە ای از خاک پایش قیمت تبریز را
بلبل عمرم پرید و غنچە از گلشن دمید
خار فرقت شد بپای بلبل غم ریز را
بوی وصلش گر ز گلزار جمالش دست دهد
فخر بر گردون شود از روز رستا خیز را
عاصیPen name یا در گوش خود کن حلقە ای از زلف یار
ملزم درگاە او شو همچو سگ دهلیزار